محيا کوچولومحيا کوچولو، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره
امیرنیکان کوچولوامیرنیکان کوچولو، تا این لحظه: 7 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره
پسرعمه پوریاپسرعمه پوریا، تا این لحظه: 7 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره
دخترخاله سارینادخترخاله سارینا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره

فرشته اي بنام محیا

روياي پنج ماهگي!

سلام به همه! بالاخره پنچ ماهگي هم تموم شد و من بازهم بزرگتر شدم، خانم تر شدم! تو اين يك ماه كلي كارهاي جديد رو تونستم انجام بدم، الان ميتونم ديگه كاملا بشينم ولي نميدونم چرا بعضي وقتها ميفتم! غلطيدن را تقريبا ميتونم انجام بدم، ولي همش به صورت ميفتم روي زمين و ماماني و بابايي بايد نجاتم بدن! صداهاي مختلفي در ميارم، بعضي وقتها يه دفعه ماما يا بابا ميگم و ماماني و بابايي كلي ذوق ميكنن! دستها و انگشتامو تو اين ماه پيدا كردم و خيلي برام جالبه كه ميتونم تكونشون بدم و بازي كنم! تازگي ها پاهامو ميتونم با دستم بگيرم ولي نميدونم چكارشون كنم، پا هم براي خودش چيز جالبيه! البته تو اين ماه دوباره درگير گلاب به روتون شدم و مصرف پوشكم زياد ش...
4 آذر 1390

كمپين غذاي كمكي!

سلام به همه هرچي به ماماني و بابايي ميگم بابا من ديگه بزرگ شدم، ديگه هر چي شير ميخورم سير نميشم، كسي گوشش بدهكار نيست، ميگن دكتر گفته بعد شش ماهگيت ميتوني غذاي كمكي را شروع كني، من كه هر چي به اين ساعت بالاي وبلاگم نگاه ميكنم از 4 ماه رد نميشه، حالا كو تا آخر شيش ماهگي! آخه يكي بياد بگه من چكار كنم؟ آي ماماني هاي باتجربه من غذا ميخوام، من سير نميشم! حالا خاله شيما (مامان نفس جون) برام يه كم تحربياتشونو گفتن ولي اين تجربه ها براي من غذا نميشه كه! آي مامانا بياييد به اين ماماني و بابايي بگيد به من غذا بدن! راستي بهشون بگيد چي بهم بدن؟ فكر ميكنم شايد بلد نيستن چي بهم بدن!  
1 آذر 1390